98-9394223559+

 

مشورت برای حل مسئله

مشورت برای حل مسئله

مدتی است که به دلیل فشارها حکومت، مدرسه مشارکتی مجبور شده که بخش نوجوانان را متوقف کند و برای اینکه این چند کلاس باقیمانده را به سرانجام برساند راه های غیر متعارف در پیش بگیرد.

دیروز وقتی متوجه شدم مانیا با دوستانش برای نشستی در کافه به طور خودجوش برنامه ریزی کرده اند تا از نزدیک حرف های هم را بشنوند و برای مکان و زمان برگزاری ترم پاییزشان در مدرسه به یک توافق جمعی برسند، *دلم قرار گرفت*، گویی جوانه ایی از آنچه این سال ها همگی برایش ایستادیم و مراقبتش کردیم سبز شده است.

 دیشب وقت شام مانیا از دیدار دوستانش گفت که چگونه گفتگو کردند، هم را شنیدند و برای شش ماه با هم به یک توافق جمعی رسیدند، همزمان از غم و خشمش برای مرگ «مهسا» می گفت که می توانست خودش یا یکی از دوستانش باشد، چاره می خواست تا اقدامی برای سوگش بکند.

خودم هم سوگوار غم عزیزانم بودم، فقط توانستم به یادش بیاورم تو و دوستانت فعالانه ترین اقدام را امروز برای سوگ *مهساها* کردید؛

به جای آنکه خشم تان را بر سر هم بکوبید و پای بر زمین بزنید تا اثبات کنید که *حق با کیست*، توانستید مسأله تان را ببینید، کنار هم گرد آیید، گفتید و شنیدید و برای نیازتان راهی هرچند *ناکامل* یافتید.

 دخترم ما همه مان وارثان خشم نشنیدن ها و شنیده نشدن ها هستیم 

اما

کدام مان صبوری می کنیم، کدام مان کمی از «من مان» کوتاه می آییم تا «خودمان» را بزرگتر کنیم و *دیگری را هم دربر بگیریم.*

جان شیرینم این مسیر طولانی و نرفته جامعه ماست که نیاز به پاکوب دارد تا بقیه هم جرأت ورزی کنند و گام در مسیر بگذارند. 

*به تو و دوستانت می بالم* که ریسک و خطر می کنید و بابت فرصتی که این سال ها در اختیارتان بود، به سهم خودتان با زبان زندگی تمرین مشارکت می کنید تا آنچه ما برایش خطر کردیم و ایستادیم را در این سرزمین توسعه دهید.

*به امید روزی که زبان زندگی جایگزین زبان خشونت شود.*

نویسنده: شاپرک

 تجربه‌هایی که در وب‌سایت «زبان‌زندگی» ارتباطی‌بدون‌خشونت - باشتراک گذاشته می‌شود؛ تجربه‌ی عملی کاربرد زبان‌زندگی با درک نگارنده‌است و نه یک‌مثال آموزشی.

 

Date

17 آبان 1401

Categories

تجربه شخصی